اینجا همه چی در همه!!!!

شماره 2 u love me

طالع بینی ایتالیایی است که با توجه به روز تولدتان تنظیم شده است. کافی است با توجه به روز تولد میلادیتان گروه خود را انتخاب کرده و فالتان را بخوانید.
گروه روز تولد
A =1، ۶، ۱۱، ۱۶، ۲۱، ۲۶، ۳۱
B =2، ۷، ۱۲، ۱۷، ۲۲، ۲۷
C =3، ۸، ۱۳، ۱۸، ۲۳، ۲۸
D =4، ۹، ۱۴، ۱۹، ۲۴، ۲۹
E =5، ۱۰، ۱۵، ۲۰، ۲۵، ۳۰


گروه A
به عشق به عنوان مهمترین چیز در زندگی می نگرید و عاشقِ عاشق شدن هستید. عده ای از افراد این گروه به صداقت شخصی که به او علاقه مندند چندان اطمینانی ندارند. از بودن با دوستان لذت می‌برید و همواره سعی می‌کنید تا دوستی وظیفه شناس باشید.
به سختی می‌توانید احساسات و عواطفتان را کنترل کنید، که البته گاه از نقاط ضعفتان محسوب می‌شود. کسی که بر قلب و فکرتان تاثیرگذار است، این روزها بسیار به شما کمک خواهد کرد.

گروه B
رویاها و جاه طلبی هایتان از مهمترین مسائل زندگیتان به شمار می‌روند و شما قادرید هرکاری برای تحقق بخشیدن به آنها انجام دهید. به عشق اهمیت می دهید، اما ترجیح می‌دهید به دنبال شخصی کامل باشید. به سختی به دیگران اعتماد می کنید. به دوستانتان اهمیت می‌دهید، اما خیلی چیزها را از آنها پنهان می‌کنید.
شما اهل تفکر هستید و همواره هر دو روی سکه را می‌بینید. شما می‌توانید شریک زندگیتان را خوشبخت کنید.

گروه C
شما همیشه تصمیم گیری های عقلانی را به تصمیم گیری های احساسی ترجیح می‌دهید، به همین علت از دوستان زیادی برخوردارید. به زندگی به عنوان یک هدیه ی الهی می‌نگرید.
گروهی از مردم هستند که ایدآل شما محسوب می‌شوند و شما مایلید تا مدت زمان زیادی را با آنها بگذرانید.
به خوبی می‌توانید احساسات خود را کنترل کنید اما گاهی تصمیم گیریهای شما اثر منفی بر شریک زندگی و یا دوستانتان می‌گذارد. بسیار علاقه مندید تا یک شریک زندگی خوب برای همسرتان باشید.

گروه D
شما همیشه هدفی برای دنبال کردن در زندگی دارید و همواره آماده اید تا در برآوردن آ رزوهای آنها که دوستشان دارید، کمک کنید. دوستانتان اهمیت زیادی برایتان دارند و شما همیشه آماده ی کمک به آنها هستید.
به ندرت می‌توانید احساسات خود را کنترل کنید و به همین دلیل گاه مجبور می‌شوید تا دوباره کاری کنید.

گروه E
از آن دسته آدم هایی هستید که دوست دارید عاشق باشید. تصمیم گیری های عاطفی را بر تصمیم گیری های عقلانی ترجیح می‌دهید. شما زندگی را فقط در خوش گذرانی می‌بینید و از طرفداران دوست یابی هستید.
رویاهای بسیاری در سر دارید، اما چندان در جهت تحقق آنها تلاش نمی‌کنید و شاید همین مسئله جزء نقاط ضعف شما باشد. با کسی که از نظر شما شخصی کامل است برخورد خواهید کرد .

نوشته شده در یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:طالع بینی ایتالیایی شخصیت شما,ساعت 21:19 توسط ShiVa|

جدیدترین تست روانشناسی

به این تست شک نکنید. این آخرین و استانداردترین تست شخصیت شناسى است که این روزها در اروپا بین روانشناسان در جریان است. پاسخهایش هم اصلاً کار دشوارى نیست. کافى است کمى به خودتان رجوع کنید. یک کاغذ و قلم هم کنار دستتان باشد و جوابی را که انتخاب می کنید یادداشت کنید که بتوانید امتیازهایى که گرفته اید جمع بزنید. حاضرید؟ پس شروع کنید:

۱) چه موقع از روز بهترین و آرام ترین احساس را دارید؟

الف _ صبح،

ب- عصر و غروب،

ج _ شب

۲) معمولاً چگونه راه مى روید؟

الف _ نسبتاً سریع، با قدم هاى بلند،

ب- نسبتاً سریع، با قدمهاى کوتاه ولى تند و پشت سر هم،

ج _ آهسته تر، با سرى صاف روبرو،

د _ آهسته و سربه زیر، ه- – خیلى آهسته

۳) وقتى با دیگران صحبت مى کنید؛

الف _ مى ایستید و دست به سینه حرف مى زنید،

ب- دستها را در هم قلاب مى کنید،

ج _ یک یا هر دو دست را در پهلو مى گذارید،

د _ دست به شخصى که با او صحبت مى کنید، مى زنید،

و ه-_ با گوش خود بازى مى کنید، به چانه تان دست مى زنید یا موهایتان را صاف مىکنید

۴) وقتى آرام هستید، چگونه مى نشینید؟

الف _ زانوها خم و پاها تقریباً کنار هم،

ب- چهارزانو،

ج _ پاى صاف و دراز به بیرون،

د _ یک پا زیر دیگرى خم

۵) وقتى چیزى واقعاً براى شما جالب است، چگونه واکنش نشان مى دهید؟

الف _ خنده اى بلند که نشان دهد چقدر موضوع جالب بوده،

ب _ خنده، اما نه بلند،

ج _ با پوزخند کوچک،

د _ لبخند بزرگ،

ه_ لبخند کوچک

۶) وقتى وارد یک میهمانى یا جمع مى شوید؛

الف _ با صداى بلند سلام و حرکتى که همه متوجه شما شوند، وارد مى شوید

ب _ با صداى آرامتر سلام مى کنید و سریع به دنبال شخصى که مى شناسید، مى گردید

ج _ در حد امکان آرام وارد مى شوید، سعى مى کنید به نظر سایرین نیایید

۷) سخت مشغول کارى هستید، بر آن تمرکز دارید، اما ناگهان دلیلى یا شخصى آن را قطع مى کند؛

الف _ از وقفه ایجاد شده راضى هستید و از آن استقبال مى کنید

ب _ بسختى ناراحت مى شوید

ج _ حالتى بینابین این ۲ حالت ایجاد مى شود

۸) کدامیک از مجموعه رنگ هاى زیر را بیشتر دوست دارید؟

الف- قرمز یا نارنجى

ب- سیاه

ج- زرد یا آبى کمرنگ

د- سبز

ه- آبى تیره یا ارغوانى

و- سفید

ز- قهوه اى، خاکسترى، بنفش

۹) وقتى در رختخواب هستید (در شب) در آخرین لحظات پیش از خواب، در چه حالتى دراز مى کشید؟

الف- به پشت

ب- روى شکم (دمر)

ج- به پهلو و کمى خم و دایره اى

د- سر بر روى یک دست

ه- سر زیر پتو یا ملافه…

۱۰) آیا شما غالباً خواب مى بینید که:

الف- از جایى مى افتید.

ب- مشغول جنگ و دعوا هستید.

ج- به دنبال کسى یا چیزى هستید.

د- پرواز مى کنید یا در آب غوطه ورید.

ه- اصلاً خواب نمى بینید.

و- معمولاً خواب هاى خوش مى بینید

امتیازات

سؤال اول: الف(۲ امتیاز)، ب (۴ امتیاز)، ج (۶ امتیاز)

سؤال دوم: الف (۶امتیاز)، ب (۴ امتیاز)، ج (۷ امتیاز)، د (۲ امتیاز)، ه (۱ امتیاز)

سؤال سوم: الف (۴ امتیاز)، ب (۲ امتیاز)، ج (۵ امتیاز)، د (۷ امتیاز)، ه (۶ امتیاز)

سؤال چهارم: الف (۴ امتیاز)، ب (۶ امتیاز)، ج (۲ امتیاز)، د (۱ امتیاز)

سؤال پنجم: الف (۶ امتیاز)، ب (۴ امتیاز)، ج (۳ امتیاز)، د (۵ امتیاز)، ه (۲ ا متیاز)

سؤال ششم: الف (۶ امتیاز)، ب (۴ امتیاز)، ج (۲ امتیاز)

سؤال هفتم: الف (۶ امتیاز)، ب (۲ امتیاز)، ج (۴ امتیاز)

سؤال هشتم: الف (۶ امتیاز)، ب (۷ امتیاز)، ج (۵امتیاز)، د (۴ امتیاز)، ه (۳ امتیاز) و (۲ امتیاز)، ز (۱ امتیاز)

سؤال نهم: الف (۷ امتیاز)، ب (۶ امتیاز)، ج (۴ امتیاز)، د (۲ امتیاز)، ه (۱ امتیاز)

سؤال دهم: الف (۴ امتیاز)، ب (۲ امتیاز)، ج (۳ امتیاز)، د (۵ امتیاز)، ه (۶ امتیاز)، و (۱ امتیاز)

خب، امتیازهایتان را جمع زدید. عدد به دست آمده را با جدول مقابل مقایسه کنید و شخصیت خودتان را بشناسید.

نتیجه ش تو ادامه مطلبه...


:ادامه مطلب:
نوشته شده در یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:جدیدترین تست روانشناسی,ساعت 21:7 توسط ShiVa|

منتخب جملات قصار چارلی چاپلین

*ازدواج مثل بازار رفتن است تا پول و احتیاج و اراده نداری بازار نرو.

*حتی بهترین فرزندان نیز دشمن جان پدر و مادرانند.

*دنیا آنقدر وسیع است که برای همه مخلوقات جا هست. به جای آن که جای کسی را بگیرید، تلاش کنید جای واقعی خودتان را بیابید.

*خوشبختی فاصله این بدبختی است تا بدبختی دیگر.

*اگر شاد بودی، آهسته بخند تا غم ناراحت نشود و اگر غمگین بودی آرام گریه کن تا شادی ناامید نشود.

*اگر روزی خیانت دیدی، بدان که قیمتت بالاست.

*از دشمن خود یکبار بترس و از دوست خود هزاربار.

*نقاش کامل آنست که از هیچ برای خود سوژه بسازد.

*حتی تظاهر به شادی نیز برای دیگران شادی بخش است.

*من دریافته ام که ایده های بزرگ هنگامی به ذهن راه می یابند که مصمم به داشتن چنین ایده هایی باشیم.

*فیلمسازان باید به این نکته نیز بیاندیشند که فیلم هایشان را در روز رستاخیز با حضور خودشان نمایش خواهند داد.

*خودپسندی زنها بزرگترین علت بدبختی ایشان و نابودی خانواده هاست. هیچ چیز به اندازه خودپسندی زن ها بنیان خانواده را نابود نکرده است.

*انسان اگر فقیر و گرسنه باشد بهتر از آن است که پست و بی عاطفه باشد.

*مردمان روی زمین استوار، بیشتر از بندبازان روی ریسمان نااستوار سقوط می کنند.

*وقتی زندگی صد دلیل برای گریه کردن به شما نشان می دهد، شما هزار دلیل برای خندیدن به آن نشان دهید.

*اگر می خواهید دشمنان خود را تنبیه کنید، به دوستان خود نیکی کنید.

نوشته شده در یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:جملات قصار چارلی چاپلین,ساعت 20:41 توسط ShiVa|


ریشاتیم حاجی....

بده برات ببافم گره نخوره....


اووووووووووووخی.....


بابا بیخیال....


ای جووووووووووونم....


 

نوشته شده در یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:ع,ک,س,ساعت 20:33 توسط ShiVa|

گوگولی مگولیه.....

به این میگن استفاده ی مناسب و به صرفه...

یاد بگیرید...

یعنی باباشونه؟

زشتوک!

چندش...

یعنی این چند کیلوئه؟؟؟؟؟؟؟

ناناس ناناس...

نوشته شده در یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:عک33333,ساعت 20:27 توسط ShiVa|



این دیگه چقد شاسکوله...!!!


الان بچه بخوره زمین،پخش زمین بشه کی میخواد جواب بده؟

ها؟



عجب سگ آویزونیه....


الان واقعا مستحبه که بگی "شگفتااااااااااااا "


نیوفتی گوگولی؟؟؟؟؟؟؟؟


چشاشو!!!!!!!


ای وااااااای بد اخلاق!!!!!!!!!

 

نوشته شده در یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:جالبه,ساعت 20:19 توسط ShiVa|

اسمش را میگذاریم؛دوست مجازی اما آنسو یک آدم حقیقی نشسته . . خصوصیاتش را که نمیتواند مخفی کند ...وقتی دلتنگی ها و آشفتگی هایش را مینویسد وقت میگذاردبرایم، وقت میگذارم برایش . . نگرانش میشوم دلتنگش میشوم . . وقتی درصحبت هایم،به عنوانِ دوست یاد میشود مطمئن میشوم که حقیقی ست . . هرچند کنارهم نباشیم هرچند صدای هم راهم نشنیده باشیم، من برایش سلامتی و شادی آرزو دارم هرکجا که باشد --- پس دوست من در دنیای مجازی دوستت دارم ...

نوشته شده در یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:مجازی,ساعت 20:18 توسط ShiVa|

 

يکی بود يکی نبود.
يه روزی روزگاری يه خانواده ی سه نفری بودن.
 يه پسر کوچولو بود با مادر و پدرش، بعد از يه مدتی خدا يه داداش کوچولوی خوشگل به پسرکوچولوی قصه ی ما ميده، بعد از چند روز که از تولد نوزاد گذشت پسرکوچولو هی به مامان و باباش اصرار می کنه که اونو با نوزاد تنها بذارن. اما مامان و باباش می‌ترسيدن که پسرشون حسودی کنه و يه بلايی سر داداش کوچولوش بياره.اصرارهای پسرکوچولوی قصه اونقدر زياد شد که پدر و مادرش تصميم گرفتن اينکارو بکنن اما در پشت در اتاق مواظبش باشن.
پسر کوچولو که با برادرش تنها شد … خم شد روی سرش و گفت :
 داداش کوچولو! تو تازه از پيش خدا اومدی ……….
به من می گی قيافه ی خدا چه شکليه ؟
آخه من کم کم داره يادم مي ره؟؟؟؟؟؟

نوشته شده در یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:آخه من کم کم داره يادم مي ره؟؟؟؟؟؟,ساعت 17:56 توسط ShiVa|


 

شما به علائم توجه نكردید! میشه گواهینامه شما رو ببینم؟

 

 


 

 

میشه یه دقیقه صبر كنی تا پیداش كنم؟ چه شكلیه؟!

 

 


 

 

چهارگوشه و عكس خودت روشه!

 

 


 

 


 

 


 

 


 

 


 

 


 

 

این خارجی ها اسکلن....

 

 

 

نوشته شده در چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:وقتی راننده و پلیس هردو زن باشند,,,,ساعت 18:26 توسط ShiVa|

 

مرده شورتو بببرن با این ابراز عشقت....

ولی آقا پسرها توجه کنن...

اگه دختری بهت خیانت کرد فقط 2تا از اینا....

فقط 2تا بندازین تو یقه دختره...

دختره سنگ کپ میکنه...

 

 

نوشته شده در چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:love,ساعت 18:18 توسط ShiVa|

هر چه پير تر ميشی‌ ثروتمند تر ميشيی ! چه به خواهی‌ چه نخواهی ...



نقره در سر
    
طلا در دهان

 سنگ در کليه
 
قند در خون
 
سرب در پا
    
آهن در رگها
 
 
ومقدار بسيار فراوانی گاز طبيعی برای صدور....

 

نوشته شده در چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:قدر بالا رفتن سن را بدانید,,ساعت 17:59 توسط ShiVa|

اگر ما ایرانی هستیم پس فرهنگمان کو ؟!
این رانندگی نیست بلکه جنگ داخلی ایست
 

دوستان عزیز دیروز روز خلیج فارس بود و همه سینه چاکان ایران چنان زنده باد می دادند که بیا و ببین امروز ایمیلی به دستم رسید که حال روز امروز ایران ماست  

 براساس آمارهای رسمی، طی جنگ ۸ ساله ایران و عراق تعداد کشته‌های ایران ۲۱۸ هزار نفر بوده است. در فاصله زمانی سال ۱۳۸۱ تا سال ۱۳۸۹ (۸ سال) در سوانح رانندگی ۲۵۳ هزار نفر در ایران جان خود را از دست داده‌اند.


در دوران پس از انقلاب هر سال دست کم ۲۷۰ هزار نفر بر اثر تصادفات رانندگی مجروح شده‌اند. طبق اعلام رسمی پلیس ایران در سال ۸۹ در هر ۲۴ دقیقه یک نفر بر اثر سانحه رانندگی جان خود را از دست داده است.



چرا در ایران آمار تصادف این‌قدر بالا است. در ایران به ازای هر ۱۲ نفر یک اتومبیل وجود دارد. این درحالی است که در آمریکا به ازای هر ۱.۱ نفر و در اروپا به ازای هر ۱.۵ نفر یک اتومبیل وجود دارد.

 آیا ایمنی و استاندارد اتومبیل‌های ایرانی پائین است و نیاز به کسیه هوا و ترمز abs دارند و یا اینکه باید در زمینه رانندگی فرهنگ‌سازی شود.

در بحث افزایش ایمنی اتومبیل‌ها کامنت یک کاربر در یک نشریه الکترونیکی ایرانی بسیار گویاست: «اگر الان تمام ماشینای ما بشه مثل ماشینای آلمان و تمام آلمانیا سوار پراید شوند، فکر می‌کنید آمار کشته‌های رانندگی آلمان میشه بالای ۲۵۰۰۰ یا آمار کشته‌های ما میشه کمتر از ۳۰۰۰ نفر؟ عامل اصلی همون فرهنگ رانندگیه».

گرچه اتومبیل سال‌هاست وارد ایران شده و ساختار شهرها را تغییر داده، اما به‌نظر می‌رسد فرهنگ رانندگی در ایران از ضعف‌های بسیار فاحشی برخوردار است. رانندگی مشارکت در امری جمعی است.

ترافیک در همه شهرهای بزرگ دنیا وجود دارد. وقتی بناست چند صد هزار نفر در ساعت معینی به سر کار بروند خود به خود ازدحام پدید می‌آید. اما در شهرهای بزرگ ایران چون رانندگی یک امر فردی است نه جمعی، ترافیک فقط موجب تأخیر نیست، موجب «کلافگی» و «خرد شدن اعصاب» ، «تنش بین شهروندان» و «پرخاشگری» نیز هست.

 نقطه شروع اصلاح فرهنگ رانندگی در ایران، رعایت فاصله است. طبق قانون رانندگان موظفند “فاصله ایمن” را رعایت کنند. این تعریفی کلی است که نه مصادیقش مشخص شده و نه به رانندگان در این مورد آموزش داده شده است.

به نظر می‌رسد تابلوهای قواعد رانندگی در ایران کاملا بی‌معنا هستند. بی‌اعتنایی به تابلوها یعنی بی‌اعتنانی به جامعه.

اولین اصل رانندگی امن این است که در هر صورت و در هر شرایطی الویت عبور با عابرین پیاده است. اما در عمل عبور از خط عابر پیاده در ایران همواره یک “مانور خطرناک” بوده است.

از جمله عوامل اصلی ایجاد ترافیک و اختلال در عبور و مرور، عدم حرکت در بین خطوط مشخص شده است. برخی رانندگان به دلایلی مانند ترافیک سنگین، بطور مداوم از مسیر خود منحرف شده و علاوه بر اینکه برای دیگر رانندگان ایجاد مزاحمت می‌کنند، در تشدید ترافیک و بر هم زدن نظم عمومی نقش دارند. البته در بعضی موارد هم خیابان‌های ایران خط کشی نشده‌اند و یا نیاز به اصلاح خطوط وجود دارد.

استفاده گاه و بی گاه از بوق برای برخی از رانندگان به‌صورت عادتی همیشگی در آمده که این مسئله علاوه بر ایجاد آلودگی صوتی، به‌‌طور جدی باعث سلب آسایش دیگران می‌شود.

از آبان سال ۱۳۹۰ با اعلام کد جدید جرائم رانندگی در ۱۷۱ مورد، حداقل جریمه در ایران ۳هزار تومان و حداکثر ۲۰۰ هزار تومان شده است. پیش از این میزان جریمه بین یک هزار تا ۳۰ هزار تومان بود.

قوانین سخت گیرانه شاید بتوانند برخی رفتارهای پر خطر در رانندگان را کنترل کنند، اما فرهنگ سازی می‌تواند رعایت قوانین رانندگی را برای هر راننده به امری درونی تبدیل کند.







 

نوشته شده در چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:فرهنگ رانندگی,ساعت 17:13 توسط ShiVa|

یه روز ۴ تا مطرب که یکیشون تار میزده ،یکیشون تنبک و یکیشون دف و دیگری نی ،کاسبیشون کساد بوده و نون نداشتن که بخورن  
‫ ‫یکیشون میگه : بیاید بریم دم قصر پادشاه . اونجا آدمای پولدار زیادن شاید یه چیزی کاسب شدیم . ‫ ‫بلند میشن میرن دم قصر.
از بخت واقبالی که داشتن ،اونروز پادشاه شاد و شنگول توی باغ قصر قدم میزده و با شنیدن صدای ساز اونا از خوشحالی به مأموراش دستور میده که : هرکدومشون هر آلت موسیقی که تو دستشونه رو پر از سکه کنید . ‫
 ‫اونی که طبل داشته ،طبلشو پراز سکه میکنن . ‫اونی که تار داشته تارشو پراز سکه میکنن ‫ اونی که دف داشته دفشو پر از سکه میکنن ‫ ‫میان سراغ اون که نی داشته ،میبینن سکه توی نی نمیره،یه لگد میزنن به بدبخت و میگن برو . ‫
‫مدتها از این ماجرا میگذره و دوباره مطربا کاروبارشون کساد میشه .باز چون پول پادشاه بهشون مزه کرده بوده تصمیم میگیرن برن دم قصر و ساز بزنن . ‫ ‫ازقضا اونروز پادشاه توی حیاط قصر بوده و بسیار خشمگین قدم میزده و بادندوناش لبشو میجویده که صدای ساز بیموقع بگوشش میخوره و عصبانی تر از قبل میشه و دستور میده ،هرکدوم از این مطربارو بگیرن و هر آلت موسیقی که تو دستش هست رو بکنن به ماتحتش . ‫ ‫اون که طبل داشته رو میارن ،میبینن طبل که نمیره اونجا ،ولش میکنن بره ‫ ‫اونی که تار داشته رو میارن ،میبینن نمیره ولش میکنن ‫ ‫اونی که دف داشته رو میارن میبینن نمیره ولش میکنن ‫ ‫اونی که نی داشته ....

نوشته شده در سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب:بدشانس,ساعت 18:37 توسط ShiVa|


















نوشته شده در دو شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:تصاویر فواره آبی رقاص در دبی,ساعت 19:40 توسط ShiVa|

 

این عکسها را مارکوس ریگلز با دوربین پیشرفته خود از قطرات آب گرفته

هنگام عکاسی از این قطرات, نورهای رنگی هم از زوایای مختلف تابیده شده است

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نوشته شده در دو شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:عکس قطره,ساعت 19:38 توسط ShiVa|

نوشته شده در دو شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:شگفتا,ساعت 19:27 توسط ShiVa|

به تصویر زیر دقت کنید.

در نگاه اول اینطور به نظر میرسد که مستطیل های آبی و خط های افقی شیب دار هستند در حالی که اصلاً اینطور نیست.کاملاً موازی اند!

نوشته شده در دو شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:خطای دید,ساعت 19:20 توسط ShiVa|




























نوشته شده در یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:صاعقه,ساعت 14:36 توسط ShiVa|

طرف میره خونه دوستش مهمونی ، شب که همه خوابند..........
زن دوستش پا میشه مهمونه رو بیدار میکنه میگه بیا بریم عشق کنیم........
طرف میگه : نه شوهرت بیدار میشه میفهمه ...
زنه میره بالا سره شوهرش یه بشکن میزنه میگه دیدی بیدار نشد ، بیا بریم.....
طرف میگه : نه بیدار میشه
زنه میره یکی می زنه تو گوش شوهرش و میگه دیدی بیدار نشد بیا بریم.......
طرف میگه : نه ،
زنه میره تو آشپزخونه یه ماهیتابه میاره میزنه تو سره شوهرش و میگه دیدی بیدار نشد بیا بریم.......
طرف بازم میگه : نه یه وقت بیدار میشه،
زنه پامیشه میره تو حیاط ،
شوهره بلند میشه به دوستش میگه: جون ننت باهاش برو رفت بیل رو بیاره..!!


به امریکاییها میگن چرا از جنگ با ایران می ترسید؟
میگن اینا یه فهمیده داشتن با سر رفت زیر تانک؛ وای به حال نفهماشون..!!


دختره  دیروقت میاد خونه
باباش میگه کجا بودی دختر تا این موقع شب ؟
دختره میگه : بابا به من تجاوز شد...
باباش میگه دخترجان تجاوز نیم ساعت... فوقش یک ساعت..
بقیشو کجا بودی؟!!!!!


جهان سوم اونجايي نيست كه براي دو ساعت قطع برق
وزير نيروش استعفا ميده(كره جنوبي)، اونجاييه كه مردمش
بعد از دوساعت بي برقي صلوات ميفرستن.


نوشته شده در شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:بیخیال بابا بخند,,,,ساعت 17:29 توسط ShiVa|

بحثی وجود داره به اسم تیپ شخصیت که بر اساس شاخص بریگز- میرز اندازه گیری می شود. در ایران سایتی راه اندازی شده که این شاخص را اندازه گیری می کند. نشانی سایت:
http://iranzehn.com

نوشته شده در شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:آزمون شخصیت,ساعت 17:23 توسط ShiVa|

چرا نظر نمیزارین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نه به اون یکی وب(u love me) که داره از نظرات زیاد میترکه.....

نه به این یکی......

ای بابا....

تعادل رو رعایت کنید....

نوشته شده در پنج شنبه 7 ارديبهشت 1391برچسب:خیلی بدین!!!,ساعت 10:41 توسط ShiVa|

خبرهای منتشره حاکی از این است که گوگوش… و هومن خلعتبری بعد از گذشت یک دوره نامزدی با یکدیگر ازدواج میکنند!

هومن خلعتبری در برنامه تلوزیونی آکادمی موسیقی گوگوش به عنوان داور مسابقه گوگوش و بابک سعیدی را همراهی می کند.
گوگوش درباره این ازدواج میگوید: من طالب مردی هستم که چشم به ثروتم نداشته باشد و من را به خاطر ثروت دوست نداشته باشد. خوشبختانه هومن من را به خاطر ثروت نمیخواهد. من عشق را دوست دارم و همسرم باید تا آخر عمر به این عشق متقابل لطمه نزند
هومن خلعتبری نیز نظر خود در مورد گوگوش را اینگونه بیان کرده است : گوگوش دختر رویاها و عشق زندگی من است.
البته هنوز مراسم رسمی این ازدواج برگزار نگردیده و این دو زوج عاشق وقت مشخصی را برای مراسم عروسی خود اعلام نکرده اند.

نوشته شده در سه شنبه 5 ارديبهشت 1391برچسب:گوگوش!,ساعت 17:16 توسط ShiVa|

من امروز خيلي خوشحالم که در مراسم فارغ التحصيلي شما، که در يکي از بهترين دانشگاه هاي دنيــا درس مي خوانيد هستم. من هيچ وقت از دانشگاه فارغ التحصيل نشده ام! امروز مي خواهم داستان زندگي ام را برايتان بگويم. خيلي طولاني نيست ، سه تا داستان است.
 
اولين داستان، مربوط به ارتباط اتفاقات به ظاهر بي ربط زندگي است
من بعد از شش ماه از شروع دانشگاه در کالج ≪ريد≫، ترک تحصيل کردم ولي تا حدود يک سال و نيم بعد از ترک تحصيل، تو دانشگاه مي آمدم و مي رفتم و خب، حالا مي خواهم براي شما بگويم که من چرا ترک تحصيل کردم.
زندگي و مبارزه من قبل از تولدم شروع شد! مادر بيولوژيکي من، يک دانشجوي مجرد بود که تصميم گرفته بود مرا در ليست پرورشگاه قرار بدهد تا يک خانواده مرا به سرپرستي قبول کند. او به شدت اعتقاد داشت که مرا يک خانواده با تحصيلات دانشگاهي بايد به فرزندي قبول کند و همه چيز را براي اين کار آماده کرده بود.
يک وکيل و زنش قبول کرده بودند که مرا بعد از تولدم، ازمادرم تحويل بگيرند و همه چيز آماده بود تا اينکه بعد از تولد من، اين خانواده گفتند که پسر نمي خواهند و دوست دارند که دختر داشته باشند. اين جوري شد که پدر و مادر فعلي من نصف شب يک تلفن دريافت کردند که آيا حاضرند مرا به فرزندي قبول کنند يا نه؟ و آنان گفتند که حتماً.
مادر بيولوژيکي من بعداً فهميد که مادر من هيچ وقت از دانشگاه فارغ التحصيل نشده و پدر من هيچ وقت دبيرستان را تمام نکرده است. مادر اصلي من حاضر نشد که مدارک مربوط به فرزند خواندگي مرا امضا کند تا اينکه آنها قول دادند که مرا وقتي که بزرگ شدم حتماً به دانشگاه بفرستند. اين جوري شد که هفده سال بعدش، من وارد کالج شدم و به خاطر اين که در آن موقع اطلاعاتم کم بود، دانشگاهي را انتخاب کردم که شهريه آن تقريباً معادل دانشگاه استنفورد بود و پس انداز عمر پدر و مادرم را به سرعت براي شهريه دانشگاه خرج مي کردم. بعد از شش ماه متوجه شدم که دانشگاه فايده چنداني برايم ندارد! هيچ ايده اي که مي خواهم با زندگي چه کار کنم و دانشگاه چه جوري مي خواهد به من کمک کند نداشتم و به جاي اين که پس انداز عمر پدر و مادرم را خرج کنم، ترک تحصيل کردم؛ ولي ايمان داشتم که همه چيز درست مي شود.
اولش يک کمي وحشت داشتم ولي الآن که نگاه مي کنم مي بينم که يکي از بهترين تصميم هاي زندگي من بوده است. لحظه اي که من ترک تحصيل کردم به جاي اين که کلاس هايي را بروم که به آن ها علاقه اي نداشتم، شروع به کارهايي کردم که واقعاً دوستشان داشتم.
 زندگي در آن دوره خيلي براي من آسان نبود. من اتاقي نداشتم و کف اتاق يکي از دوستانم مي خوابيدم. قوطي هاي خالي پپسي را به خاطر پنج سنت پس مي دادم که با آن ها غذا بخرم. بعضي وقت ها هفت مايل پياده روي مي کردم که يک غذاي مجاني توي کليسا بخورم. غذا هايشان را دوست داشتم.
من به خاطر حس کنجکاوي و ابهام دروني ام تو راهي افتادم که تبديل به يک تجربه گران بها شد. کالج ريد آن موقع يکي از بهترين تعليم هاي خطاطي را در کشور مي داد. تمام پوستر هاي دانشگاه با خط بسيار زيبا خطاطي مي شد و چون از برنامه ي عادي من ترک تحصيل کرده بودم، کلاس هاي خطاطي را برداشتم. سبک آنها خيلي جالب، زيبا، هنري و تاريخي بود و من خيلي از آن لذت مي بردم. اميدي نداشتم که کلاس هاي خطاطي، نقشي در زندگي حرفه اي آينده من داشته باشد؛ ولي ده سال بعد از آن کلاس ها، موقعي که ما داشتيم اولين کامپيوتر ≪ مکينتاش ≫ را طراحي مي کرديم، تمام مهارت هاي خطاطي من دوباره توي ذهن من برگشت و من آنها را در طراحي گرافيکي مکينتاش استفاده کردم.
مک، اولين کامپيوتر با فونت هاي کامپيوتري هنري و قشنگ بود. اگر من آن کلاس هاي خطاطي را آن موقع برنداشته بودم، مک هيچ وقت فونت هاي هنري الان را نداشت. همچنين، چون که ويندوز طراحي مک را کپي کرد، احتمالاً هيچ کامپيوتري اين فونت را نداشت. خب، مي بينيد آدم وقتي آينده را نگاه مي کند شايد تأثير اتفاقات مشخص نباشد، ولي وقتي گذشته را نگاه مي کند متوجه ارتباط اين اتفاق ها مي شود. اين يادتان نرود: ≪ شما بايد به يک چيز ايمان داشته باشيد، به شجاعتتان، به سرنوشتتان، زندگي تان يا هر چيز ديگري. ≫ اين چيزي است که هيچ وقت مرا نااميد نکرده است و خيلي تغييرات در زندگي من ايجاد کرده است.
 
داستان دوم من، در مورد دوست داشتن و شکست است
من خوش شانس بودم که چيزهايي را که دوستشان داشتم خيلي زود پيدا کردم. من و همکارم ≪ هواز≫ شرکت ≪ اپل≫ را درگاراژ خانه پدر و مادرم، وقتي که من فقط بيست سال داشتم شروع کرديم. ما خيلي سخت کار کرديم و در مدت ده سال اپل تبديل شد به يک شرکت دو بيليون دلاري که حدود چهارهزار نفر کارمند داشت.
ما جالب ترين مخلوق خودمان را به بازار عرضه کرده بوديم؛ ≪ مکينتاش≫. يک سال بعد از درآمدن مکينتاش وقتي که من فقط سي ساله بودم، هيأت مديره اپل مرا از شرکت اخراج کرد! چه جوري يک نفر مي تواند از شرکتي که خودش تأسيس مي کند اخراج شود؟ خيلي سـاده! شرکت رشد کرده بود و ما يک نفري را که فکر مي کرديم توانايي خوبي براي اداره شـرکت داشته باشد استخـدام کرده بوديم. همه چيز خيـلي خـوب پيش مي رفت تا اين که بعد از يکي دو سال، در مورد استراتژي آينده شرکت من با او اختلاف پيدا کردم و هيأت مديره از او حمايت کرد و من رسماً اخراج شدم.
احساس مي کردم که کل دستاورد زندگي ام را از دست داده ام. حدود چند ماهي نمي دانستم که چه کار بايد بکنم. من رسماً شکست خورده بودم و ديگر جايم در ≪ سيليکان ولي ≫ ( محل شرکت اپل) نبود، ولي يک احساسي در وجودم شروع به رشد کرد. احساسي که من خيلي دوستش داشتم و اتفاقات اپل خيلي تغييرش نداده بودد. احساس شروع کردن از نو.
شايد من آن موقع متوجه نشدم اخراج از اپل يکي از بهترين اتفاقات زندگي من بود! سنگيني موفقيت، با سبکي يک شروع تازه، جايگزين شده بود و من کاملاً آزاد بودم. آن دوره از زندگي من پر از خلاقيت بود. در طول پنج سال بعد، يک شرکت به اسم ≪ نکست≫ تأسيس کردم و يک شرکت ديگر به اسم ≪ پيکسار≫ و با يک زن خارق العاده آشنا شدم که بعداً با او ازدواج کردم.
پيکسار، اولين ابزار انيميشن کامپيوتر دنيا را به اسم ≪ توي استوري≫ به وجود آورد که الان موفقترين استوديوي توليد انيميشن در دنيا ست. دريک سير خارق العاده اتفاقات، شرکت اپل نکست را خريد و اين باعث شد من دوباره به اپل برگردم و تکنولوژي ابداع شده در نکست، انقلابي در اپل ايجاد کرد.
اگر من از اپل اخراج نمي شدم، شايد هيچ کدام از اين اتفاقات نمي افتاد. اين اتفاق مثل داروي تلخي بود که به يک مريض مي دهند ولي مريض واقعاً به آن احتياج دارد. بعضي وقت ها زندگي مثل سنگ توي سر شما مي کوبد، ولي شما ايمانتان را از دست ندهيد. من مطمئن هستم تنها چيزي که باعث شد من در زندگي ام هميشه در حرکت باشم اين بود ≪  که من کاري را انجام مي دادم که واقعاً دوستش داشتم. ≫
 
 داستان سوم من، در مورد مرگ است
من هفده سالم بودم، يک جايي خواندم که اگر هر روز جوري زندگي کنيد که انگار آن روز آخرين روز زندگي تان باشد، شايد يک روز اين نظر به حقيقت تبديل بشود.اين جمله روي من تأثير گذاشت و از آن موقع به مدت سي و سه سال، هر روز وقتي که من توي آينه نگاه مي کنم از خودم مي پرسم اگر امروز آخرين روز زندگي من باشد، آيا باز هم کارهايي را که امروز بايد انجام بدهم، انجام مي دهم يا نه؟ هر موقع جواب اين سؤال نه باشد من مي فهمم تو زندگي ام به يک سري تغييرات احتياج دارم.
به خاطر داشتن اين که بالاخره يک روزي من خواهم مرد براي من به يک ابزار مهم تبديل شده، که کمک کرد خيلي از تصميم هاي زندگي ام را بگيرم، چون که تمام توقعات بزرگ از زندگي، تمام غرور، تمام شرمندگي از شکست، در مقابل مرگ رنگي ندارند.
حدود يک سال قبل دکترها تشخيص دادند که من سرطان دارم. ساعت هفت و سي دقيقه صبح بود که مرا معاينه کردند و يک تومور توي لوزالمعده من تشخيص دادند. من حتي نمي دانستم که لوزالمعده چي هست و کجاي آدم قرار دارد ولي دکترها گفتنــد اين نوع سرطان غيرقابل درمان است و من بيشتر از سه ماه زنده نمي مانم. دکتر به من توصيه کرد که به خانه بروم و اوضاع را رو به راه کنم. منظورش اين بود که براي مردن آماده باشم و مثلاً چيزهايي که در مورد ده سال بعد قرار بود به بچه هايم بگويم در مدت سه ماه به آنها يادآوري کنم. اين به اين معني بود که براي خداحافظي حاضر باشم.
من با آن تشخيص تمام روز دست و پنجه نرم کردم و سر شب، روي من آزمايش اپتيک انجام دادند. آنها يک آندوسکوپ را توي حلقم فرو کردند که از معده ام مي گذشت و وارد لوزالمعده ام مي شد. همسرم گفت: وقتي دکتر نمونه را زير ميکروسکوپ گذاشت بي اختيار شروع به گريه کردن کردم؛ چون دکتر به او گفته بود که سرطان من يکي از کمياب ترين نمونه هاي سرطان لوزالمعده است و قابل درمان.
 مرگ يک واقعيت مفيد و هوشمند زندگي است. هيچ کس دوست ندارد که بميرد، حتي آنهايي که مي خواهند بميرند و به بهشت بروند! ولي با اين، وجود مرگ واقعيت مشترک در زندگي همه ي ما ست. شايد مرگ بهترين اختراع زندگي باشد چون مأمور ايجاد تغيير و تحول است. مرگ کهنه ها را از ميان بر مي دارد و راه را براي تازه ها باز مي کند. يادتان باشد که زمان شما محدود است، پس زمانتان را با زندگي کردن تو زندگي بقيه هدر ندهيد. هيچ وقت توي دام غم و غصه نيافتيد و هيچ وقت نگذاريد که هياهوي بقيه، صداي دروني شما را خاموش کند و از همه مهمتر اين که شجاعت اين را داشته باشيد که از احساس قلبي تان و ايمانتان پيروي کنيد.
موقعي که من سن شما بودم، يک مجله ي خيلي خواندني به نام ≪ کاتالوگ کامل زمين ≫ منتشر مي شد که يکي از پرطرفدارترين مجله هاي نسل ما بود. اين مجله مال دهه شصت بود؛ موقعي که هيچ خبري از کامپيوترهاي ارزان قيمت نبود. تمام اين مجله با دستگاه تايپ و قيچي و دوربين پولارويد درست مي شد. شايد يک چيزي شبيه ≪ گوگل ≫ الان، ولي سي و پنج سال قبل از اين که گوگل وجود داشته باشد. در وسط دهه هفتاد، آنها آخرين شماره از کاتالوگ کامل زمين را منتشر کردند. آن موقع من سن الان شما بودم و روي جلد آخرين شماره شان يک عکس از صبح زود يک منطقه روستايي کوهستاني بود - از آن نوعي که شما ممکن است براي پياده روي کوهستاني خيلي دوست داشته باشيد. زير آن عکس نوشته بود:
Stay Hungry, Stay Foolish
اين پيغام خداحافظي آنها بود، وقتي که آخرين شماره را منتشرمي کردند:
Stay Hungry, Stay Foolish
 اين آرزويي هست که من هميشه در مورد خودم داشتم و الان وقت فارغ التحصيلي شما، آرزويي هست که براي شما مي کنم.

نوشته شده در سه شنبه 5 ارديبهشت 1391برچسب:خوشحالم,ساعت 17:13 توسط ShiVa|


آخرين مطالب
» ثروتمند
» بخند بابا
» آمپول
» بخندیم
» یه کم بخند
» بخند بابا
» [;
» فک و فامیله
» اس ام اس فلسفی 91
» رانندگی
» عطر
» زمان مکالمه
» اخطار
» تست
» همه یعنی همه
» امتحان شفاهی فیزیک در دانشگاه
» آخیییییییییییییییییییییی
» شن
» امید
» مردم آذربایجان تسلیت
» درک کردن
» دنی و نامه
» خواجه عبدالله انصاری
» برق
» اس ام اس
» فک و فامیله
» آیا میدانستید؟؟؟ سری جدید
» متولدین کدام ماه ها بیشتر عمر می کننده؟!
» پندهای طلایی انیشتن
» گل عجیبی به شکل میمون

Design By : Pichak